پیرزن‏ ‏باهوش

قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد. پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمائی شد. مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند.تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید: راستی این پول زیاد داستانش چیه؟آیا به تازگی به شما ارث رسیده؟ زن در پاسخ گفت:خیر ، این پول را با پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام شرط بندی به دست آورده ام ، مرد تعجب کرد و پرسید:چگونه؟ زن گفت:اگر بخواهید می توانم با شما هم شرط ببندم که شما شکم دارید! مدیرعامل که مردنسبتا لاغری بود با تعجب گفت:شکم دارم؟باشد بر سر چقدر پول شرط ببندیم؟ زن گفت۱۰۰ دلار و مرد قبول کرد و قرار شد زن فردا با وکیلش به آنجا بیایند. فردای آن روز: زن با مردی که به نظر می رسید وکیلش است به آنجا آمدند و بعد از گفت و گویی کوتاه ، زن از مدیر درخواست کرد که مدیر پیراهنش را بالا زند تا شکمش را ببینند. مدیر بانک پذیرفت و بعد از این که پیراهنش را بالا زد مرد وکیل را عصبانی دید و دلیل را جویا شد پیرزن گفت:دیروز بعد از اینکه از حضور شما مرخص شدم به پیش این مرد آمدم و با او بر سر ۱۰۰۰۰ دلار شرط بستم که مدیر یکی از بزرگترین بانک های کانادا لباسش راجلوی مابالا می زند!
نظرات 2 + ارسال نظر
... سه‌شنبه 3 دی 1392 ساعت 10:07

چندتاسؤال‏ ‏برام‏ ‏پیش‏ ‏اومد
-۱اون‏ ‏مرده‏ ‏کی‏ ‏بود؟
-۲آخرش‏ ‏‏ ‏مدیره‏ ‏شکم‏ ‏داشته‏ ‏یانه؟
-۳مگه‏ ‏شرطبندی‏ ‏هم‏ ‏وکیل‏ ‏می‏ ‏خواد؟اگه‏ ‏می‏ ‏خوادپس‏ ‏اینجا‏ ‏دو‏ ‏تا‏ ‏وکیل‏ ‏لازم‏ ‏بوده.مگه‏ ‏نه؟

davood سه‌شنبه 3 دی 1392 ساعت 10:00

یعنی‏ ‏به‏ ‏پیرزنه۹۹۰۰دلارمی‏ ‏رسه؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.